کیان

کیان جان تا این لحظه 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن دارد

ماجراهای آقا کیان

وای که چقدر زود گذشت انگار همین چند روز پیش بود که شما تازه به دنیا اومده بودی ولی الان حسابی شیطون و جیگر شدی.دیگه میتونی بعضی کلمات رو بگی مثلا:

17 شهریور بود که خاله زهرا وقتی اومده بود خونمون یادت داد که نری سمت میز تلویزیون شمام با انگشت اشاره به سمت میز اشاره می کردی و جیز جیز می گفتی البته یه پاتم به زمین می کشیدی انگار که از منع کردن زیاد خوشت نمی یاد .

وقتی زیاد نق می زدی یا اینکه می خوام بخوابونمت برای اینکه آروم بشی چند بار هیس هیس می گم شمام برای اینکه بهت نگاه کنیم انگشت فینگلیت رو می گیری جلوی بینیت و هیس هیس می کنی(92/6/21)

عاشق اینم که مامان و بابا رو صدا می کنی اونم پشت سر هم .می دونی برای اولین بار چی شد که من وبابایی رو با هم صدا کردی؟

من بهت می گم عزیزم.مامانی و خاله ها خونمون بودن من اومدم شما رو بذارم تو اتاق خواب پیششون تا برم تو آشپز خونه تا به کمک بابا مهدی شام رو آماده کنیم ولی که شما رو گذاشتم تو بغل مامانی دستات رو به سمتم دراز کردی وچند بار گفتی ماما بابا منم که انقدر ذوق کرده بودم که شما رو غرق بوسه کردم وروجکم


تاریخ : 27 مهر 1392 - 21:09 | توسط : مامان کیان | بازدید : 1367 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

نفسییییییییییییییییییییی

نفسییییییییییییییییییییی

قند عسلم انقدر با دقت سی دی هات رو نگاه می کنی که مامان دوست داره شما رو بخوره.
تاریخ : 27 مهر 1392 - 10:52 | توسط : مامان کیان | بازدید : 1108 | موضوع : فتو بلاگ | 4 نظر

لبریز شیطنت

لبریز شیطنت


تاریخ : 27 مهر 1392 - 10:34 | توسط : مامان کیان | بازدید : 1150 | موضوع : فتو بلاگ | 4 نظر

مهربون

مهربون

عاشق این نگاهای معصومتم
تاریخ : 27 مهر 1392 - 10:30 | توسط : مامان کیان | بازدید : 1216 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

عاشق ماشین سواری

عاشق ماشین سواری

عزیز مامان اینجا با خاله هات و مامانی وعمو محسن رفته بودیم بهار واسه شما خرید ولی اونجام شما دست از ماشین سواری بر نمی داشتی.همیشه دوست داری بزی جلوی ماشین بشینی با فرمون بازی کنی.
تاریخ : 27 مهر 1392 - 10:18 | توسط : مامان کیان | بازدید : 1665 | موضوع : فتو بلاگ | 4 نظر

سلام سلام ما اومدیم

سلام به همه ی دوستای گلم

به خاطر تاخیری که تو پست هام پیش اومد ببخشید مخصوصا شما پسری مهربونم

تو این 1/5 ماهی که برات ننوشتم کلی اتفاقات مختلف افتاده منم تصمیم گرفتم یه مروری داشته باشم جوجوی مامان.

مرسی از اینکه تو این مدت که نبودیم به ما سر زدین .تو اولین فرصت به وبلاگاتون میایم و از خجالتون در میایم می بوسیمتون ................


تاریخ : 27 مهر 1392 - 08:50 | توسط : مامان کیان | بازدید : 975 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

وروجک مامان

وروجک مامان

وقتی خجالت می کشی این کارو می کنی .فرشته دوست داشتنی من الهی مامان فدات بشه.
تاریخ : 08 شهریور 1392 - 23:03 | توسط : مامان کیان | بازدید : 1586 | موضوع : فتو بلاگ | 27 نظر

8 ماهگیت مبارک

8 ماهگیت مبارک

کیان جان تمام هستی ام 8 ماهگیت مبارک
تاریخ : 08 شهریور 1392 - 22:59 | توسط : مامان کیان | بازدید : 1301 | موضوع : فتو بلاگ | 3 نظر

سلام به همه ی دوستای گل نی نی پیج ما دوباره اومدیم. پسری من هر روز که می گذره و شما بزرگتر میشی به شیطونیات اضافه می شه و کارای جدید جدید انجام می دی که مامان وبابایی از دیدنشون کلی به وجد میایم . یه 3 هفته ای میشه که برات ننوشتم یعنی فرصت نمی کنم شما انقدر شیطونی می کنی که مامان فقط باید مراقب شما باشه آخه نفسم کلی تو این 3 هفته پیشرفت کردی. یاد گرفتی که تند تند چاردست و پا بری و تا ازت غافل بشیم میری سراغ میز تلویزیون و یکی دوتا مجسمه بر می داری و از ترس اینکه ازت نگیریم تند تند ورشون می داری میبری یه گوشه شروع می کنی به خوردن جدیدا هم هر چی رو که مربوط به شما نمی شه رو ازت می گریم بغض می کنی و با صدای بلند گریه می کنی که بهت پسش بدیم. اما جیگر من اصلا این کارت رو دوست ندارم...... دیگه برات بگم عاشق موزیک و شعری با آهنگای خاله ستاره باید بهت غذا بدیم .که البته تو هین خوردن کلی دنس می ری.انقدر ذوق می کنی و بالا و پایین می پری و می خندی که نگو. هر آهنگیم که پخش می شه فوری با هیجان دست دستی می کنی و بعدشم یه دستت رو تو هوا می چرخونی و نانا می کنی یعنی که داری می رقصی عشق مامان وقتی هم که تو بغلمون باشی هی بالا و پایین می پری و که ما بفهمیم شما داری ذوق می کنی. تازه جیگر مامان شب تولدم بهترین هدیه رو بهم دادی .من تو آشپز خونه بودم که دیدم بابا مهدی با خوشحالی یهو منو صدا کرد وقتی برگشتم در کمال نا باوری دیدم شما با دستای کوچولوت لبه ی مبل رو گرفتی وایسادی و خودتم خیلی از این حرکتت خوشت اومده بود. تا من می رم تو آشپز خونه شما سریع دنبالم میای و از پشت سرم پاهای منو می گیری و می ایستی برای همین من فقط وقتی شما خوابین باید تند تند کارامو بکنم تا وقتی که شما بیدارین فقط با شما بازی کنم و مراقبتون باشم. بابا مهدی وقتی از سر کار یا مخصوصا ماموریتای چند روز میاد انقدر براش ذوق می کنی ودستات رو براش باز می کنی که سریع بری تو بغلش. دیگه اجازه نمی دی بابا کتش رو در بیاره یا دست و صورتش رو بشوره تا از بغلش می گیرمت فوری می زنی زیرگریه ولی تا بابایی دوباره شما رو بغل می کنه آروم میشی و می خندی. عاشقتیم کل پسرم
تاریخ : 08 شهریور 1392 - 21:22 | توسط : مامان کیان | بازدید : 1306 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی