کیان

کیان جان تا این لحظه 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن دارد

ماجراهای آقا کیان

وای که چقدر زود گذشت انگار همین چند روز پیش بود که شما تازه به دنیا اومده بودی ولی الان حسابی شیطون و جیگر شدی.دیگه میتونی بعضی کلمات رو بگی مثلا:

17 شهریور بود که خاله زهرا وقتی اومده بود خونمون یادت داد که نری سمت میز تلویزیون شمام با انگشت اشاره به سمت میز اشاره می کردی و جیز جیز می گفتی البته یه پاتم به زمین می کشیدی انگار که از منع کردن زیاد خوشت نمی یاد .

وقتی زیاد نق می زدی یا اینکه می خوام بخوابونمت برای اینکه آروم بشی چند بار هیس هیس می گم شمام برای اینکه بهت نگاه کنیم انگشت فینگلیت رو می گیری جلوی بینیت و هیس هیس می کنی(92/6/21)

عاشق اینم که مامان و بابا رو صدا می کنی اونم پشت سر هم .می دونی برای اولین بار چی شد که من وبابایی رو با هم صدا کردی؟

من بهت می گم عزیزم.مامانی و خاله ها خونمون بودن من اومدم شما رو بذارم تو اتاق خواب پیششون تا برم تو آشپز خونه تا به کمک بابا مهدی شام رو آماده کنیم ولی که شما رو گذاشتم تو بغل مامانی دستات رو به سمتم دراز کردی وچند بار گفتی ماما بابا منم که انقدر ذوق کرده بودم که شما رو غرق بوسه کردم وروجکم


تاریخ : 27 مهر 1392 - 21:09 | توسط : مامان کیان | بازدید : 1363 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی