سلام نبض زندگیم
این روزا شیطونیات به حد آخر رسیده مخصوصا وقتی بابا میاد از ذوقت نمی دونی چیکار بکنی.بیچاره بابا با اون خستگیش هر کاری می کنه تا شما رو خوشحال بکنه.بله خودت خوب می دونی چی می گم .مامان جون آخه چرا تا بابا میاد با انگشتت به دی وی دی اشاره می کنی بعد دستات رو تو هوا می چرخونی.(یعنی آهنگ بذار من برقصم).الهی دورت بگردم صدای موزیک که پخش میشه اونم از نوع بلندش شما دیگه سر از پا نمشناسی اول با خوشحالی ذوق میکنی وکلی سر سری بعدم دستای کوچولوت رو تو هوا می چرخونی.خلاصه که خیلی از این کارت لذت می بری.
بالاخره سینه زدن رو یاد گرفتی اونم از نوع دو دستی.اون لحظه که سینه می زنی دوست دارم بخورمت عزیزم.
علاقه زیادی به سی دی مرزبان نامه خاله ستاره (کلیپ بره آوازه خوان )داری انقدر خوشحال میشی که متوجه نمی شی کی غذات تموم میشه.تازه وقتی بهت می گم کیان ببعی چی می گه؟؟با اون صدای خفت بهم می گی :بَ بَ .قربونت برم پسر باهوشم.
اینجام کنترل بدست محو تماشای بره آوازه خوانی
عاشق خوردن انگشتای پات شدی البته وقتی حواسم بهت نیست شروع به خوردن می کنی .تا بهت می گم کیان این چه کاری پاتو می ندازی و مظلومانه نگام می کنی تا مبادا بهت چیزی بگم.
ترجیح میدی با وسایل آشپزخونه مخصوصا کفگیر بازی کنی تا اسباب بازیهات.جدیدنم که هر چیزی که گم می شه باید از زیر مبل یا پشت مبل پیداش بکنیم.خلاصه خیلی وروجک شدی به قول دکترت شیطنت از چشمات میباره.
به خاطر اینکه شما صدمه نبینید دادیم یه میز تلویزیون ساختن که به دیوار نصب بشه ولی انگار اینجوری شما خدایی نکرده امکان آسیب دیدنتون بیشتر شده...
خدایی نکرده یه وقت از ارتفاع نترسی عزیزم
اینجا من از ترس اینکه مبادا خدایی نکرده بیفتی داشتم میمردم ولی شما می خندیدی که مثلا من رو آروم کنی
راستی لی لی حوضک و جوجو پر(کلاغ پر)رو هم یاد گرفتی.،با دستتم به دهنت می زنی و آآآ می گی ،وقتیم برس دستم می گیرم فوری ازم می گیری و مثلا موهامو شونه می کنی.وخیلی خیلی کارای دیگه که الان یادم نمیاد .ایشالا تو پستای بعدیت برات می نویسم.می بوسمت پسر عزیزتر از جانم.
چه خوش اتفاقیست با تو بودن
دوستت دارم تا بی نهایت