سلام نفسم
یه 10 روزی میشه که اومدیم تفرش خونه مامانی وبابایی.اول قرار بود فقط محرم اینجا باشیم ولی چون بابا مهدی می خواست امروز بره ماموریت گفت تا 5 شنبه بمونیم که تنها نباشیم.
امسال از پا قدم خوب شما من بعد از 5 سال بالاخره تاسوعا و عاشورا کنار خانواده ام بودم.وشما اولین محرمت بود که کنارمون بودی.امسال محرم یه حال و هوای دیگه ای داشتم .نمی دونم شاید چون مادر شدم درک مصیبت امام حسین و طفل شیر خوارش برام یه شکل دیگه ای بود.وقتی خودم رو می ذارم جاشو ن می بینم که یک ذره هم طاقت مصیبتاشون رو نمی تونم داشته باشم.
اینم عکسای محرم شما آقا کیان.البته با کلی گریه و زاری تونستیم لباسارو تنت کنیم.همش از سرت بر می داشتی و نمی ذاشتی ازت عکس بگیریم.باز دست خاله هات درد نکنه که حواس شما رو پرت می کردن تا من بتونم ازت عکس بگیرم.
عاشقتم پسر عزیزم .همیشه حسینی باش