کیان

کیان جان تا این لحظه 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن دارد

جشن دندونی


سلام عشق مامان

یه چند وقتیه می خوام برات پست جدید بذارم و از عید قربان وجشن دندونی که مامانی وبابایی برات گرفته بودن بنویسم.خیلی خیلی خوش گذشت.مهمونا به صرف عصرونه اومده بودن. مامانی برات یه آش خوشمزه پخته بود که همه ازش خوردنش سیر نمی شدن و بابایی هم برات سفارش کیک داده بود.خاله های شیطونتم با کاغذ رنگی و بادکنک خونه رو تزئین کرده بودن.که البته بیشتر بادکنک ها رو شما قبل از اومدن مهمونا ترکوندی چقدر هم از این کارت خوشت میامد و ذوق می کردی.

اینجا قبل از جشن و شما مشغول منهدم کردن بادکنایی وروجک مامان


اینم از کیکت جوجو.خیلی دوست داشتم شکل دندون باشه ولی خوب چون روز عید بود و دیر سفارش دادیم نشد دیگه....

شما فقط به فکر این بودی که دور از چشم من انگشتت رو بزنی به کیک و بخوری همین که می دیدی دارم نگات می کنم فوری انگشتت رو می ذاشتی دهن من و با شیطنت بهم می خندیدی.من که عاشق این دلبریاتم مگه می تونستم بهت چیزی بگم نفسم.

اینجام شما و بابایی (بابای مامان)مشغول خوردن کیک

 

کیان:مامان جون میشه به من کیک بدین؟؟؟

کیان:نمی خواد زحمت بکشین خودم می خورم.


تاریخ : 05 آبان 1392 - 07:07 | توسط : مامان کیان | بازدید : 3774 | موضوع : وبلاگ | 18 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی